درد تن درد روح را كم مي كند
تو گفته بودي؟؟يكي دو هفته قبل از سرما خوردگي و تن درد من،
يك هفته قبل از 21 سالگيم!سراغ من هم امد...درد تن را مي گو يم.چقدر به يادت افتادم...درد روح...
منتظر ماندم تا درد روحم در تب و سر درد و كرختي و سستي تن گم شود اما نشد...
درد روح مثل خوره تمام زاويه هايم را خورد.همه شان هلالي شدند...بي زاويه...من بي زاويه...
مي داني بدي مسكن ها اينست كه درد را تسكين مي دهند اما درمان نمي كنند...فاجعه وقتي اتفاق مي افتد كه مسكن ،تسكين دهندگيش در دردهاي تو حل مي شود...عين همان حباب هاي قرص جوشان كه از ته ليوان بالا مي ايند وحل مي شوند..عين دردي كه از زير پوست و استخوانت راه مي افتد و در تمام تنت مي پيچد...
نمي دانم سردرد هاي تو هم جزؤ تن درد حساب مي شوند يا نه...نمي دانم روح دردت را تسكين مي دهند؟يادم رفت از تو سؤال كنم...زود به ايستگاه اتوبوس رسيديم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر