(تاثیر فیلم دیدن زیادی بر زندگی عادی شهروندان)
هفت صبح، شمال شهر شارلوت
(کله سحر کسی به در می کوبد و من از خواب می پرم. از چشمی نگاه می کنم و به هیکل تنومند مرد پشت در با یونیفورم پلیس ایالتی ماشالله می گویم).
کاوه (با صدایی خواب آلود): کیه؟
پلیس: پلیس ایالتی در رو باز کنید لطفا.
کاوه (در را باز می کند): سلام علیکم
پلیس: سلام...اووووه ببخشید گویا شما خواب بودید
کاوه: مشکلی نیست امر بفرمائید
پلیس: شما آقای انتونی فودر هستید؟
------
یک ذهن نرمال در این شرایط چه جواب می دهد؟ می گوید خیر و همه چیز تمام می شود اما...
------
کاوه (چشم هایش را نازک می کند و نفس عمیقی می کشد و بعدش هم آهی از سر درد): چطور است تشریف بیاورید تو و یک قهوه با هم بنوشیم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر