میشل و زهرا…. ما و فیس بوک و انتخابات

میشل اوباما را که می بینم یاد تبلیغ قرص های یائسگی در شبکه های تلوزیون می افتم. لبخندی مصنوعی و لباسی به طور الکی زیبا. همتایان ایرانی میشل خانوم اما؛ همه شاعرند و پر از هیجان و به قولی از هر انگشتشان هنری می بارد.

سیب زمینی ها را در مایکروفر می گذارم و همزمان سی ان ان را نگاه می کنم که جشن های خیابانی انتخابات را در تهران نمایش می دهد و اینکه فارغ از کاندیداها و احزاب و اینکه چه کسی انتخاب خواهد شد؛ مردم تهران شادی جدیدی را پیدا کرده اند. دلم پر می کشد. کاش در تهران بودم.

چند ماه پیش، شب قبل از انتخابات، اوباما به دانشگاه ما آمد و سخن رانی لوسی را برگزار کرد. همه توی صفی بلند ایستاده بودیم، آرام و بی صدا، تا به ایستگاه های بازرسی پلیس برسیم. هواداران مک کین تصاویری از جنین های سقط شده را در دست گرفته بودند و مردم “مشتاق تغییر” را به راه راست هدایت می کردند. بعد هم ساعت نه شب همه رفتند خانه و خوابیدند. لوس و سرد. فیلم های این روزهای تهران را که می بینم و از حرف های دوستان می شنوم؛ پارتی های این روزهای تهران تازه از ساعت ده شب شروع می شود. با کلی رقص و رنگ و شادی.

همین تعداد انگشت شمار ایرانی که در این شهر هستیم مهمانی هایی داریم به نام “مناظره پارتی”. می نشینیم مناظره ها را نگاه می کنیم و میوه و تنقلات می خوریم. بعدش هم دعوایی راه می افتد که بیا و ببین. نا خودآگاه انتخابات ایران و آمریکا را مقایسه می کنیم. رو کردن پرونده فحشای عمه یک کاندیدا یا پرونده دزد بودن خواهر آن یکی، هیجانی بود که در سطح ستادهای اوباما و مک کین مطرح می شد؛ اما حالا در ایران توسط خود کاندیدا ها آن هم در حضور چندین میلیون بیننده اعلام می شود. هیجان از این بالاتر؟

صفحه فیس بوک را باز می کنم. دوستان ایرانی همه صفحه را با انتخابات پر کرده اند و ما را از کار و زندگی انداخته اند. تا جوک های این را بخوانم و عکس های آن دیگری را ببینم و نامه اعلام رسمی حمایت از فلان کاندیدا توسط فلان رفیق را مطالعه کنم؛ ساعت کار تمام می شود و وقت به خانه رفتن می رسد. آن وسط پست های استفانی در مورد مریض بودن گربه اش تضاد خنده داری دارد.

نسل عوض شده است؛ جوان های جدید فرق دارند با ماهایی که نسل جنگ و اقتصاد خراب محسوب می شویم. برایم جالب است که این نسل دست به یقه نیستند و اصولا راحت تر از هر چیزی لذت می برند. شاید اگر در جشن های خیابانی تهران بودم تا الان چند بار کتک کاری کرده بودم.

راستی… چه کسی می گوید روحیه کار تیمی در ایران ضعیف است؟ بسیار هم قوی است، فقط تیم ها کمی بزرگ تر از تعاریف هستند.

هیچ نظری موجود نیست: