هوس این خانه های قدیمی محله های اطراف جمهوی و سعدی را کرده بودم. ارسلان دست من را گرفت و به خانه په پر جون (اسم مستعار مرحوم پری خانوم است) برد. خواهران با دقت مشغول تقسیم شفتالوهای باغشان بودند (بازرسی دانه به دانه با عینک) و نیم نگاهی هم به فارسی وان داشتند. شوهران هم به تناوب خوش مزگی می کردند. شیرین کاری هایشان به جا بود و تاریخ داشت. مثل خنده هایشان که همه به سبک قاجارهای تهران بود (نقطه اشتراک من و ارسلان همین کل کل قاجار بودن و شازده بودن است). ارسلان هم همزمان موبایل های خانواده را مرتب می کند و اهالی را آموزش تکنولوژی می دهد. همه آدم ها مطابق با نظریه ها من (*) بودند. حیاط خانه به بهترین وضع ممکن بود. از این موزاییک های نقش دار و شیر آب با شیلنگ سبز.  ارسلان شرمنده است که فک و فامیلش جلوی من فارسی وان می دیده اند و در تکنولوژی کم استعدادند. توضیح می دهم که من دنبال خلوص نیستم. دنبال شخصیت های کارتونی با جمع اضداد هستم

معتقدم اگر می خواهی بدانی که چقدر قرار است با یک نفر رفاقت کنی، ببین چقدر به خوش مزگی های همدیگر خنده تان می گیرد*

هیچ نظری موجود نیست: