الان چند سالي هست كه سيد براي گرفتن "پي اچ دي" خارج از ايران درس مي خواند. ترم اول ليسانس كه بود پيراهنش را روي شلوار مي انداخت، تسبيح چوبي به دست مي گرفت و موقع حرف زدن مخرج بعضي حروف را طور خاصي ادا مي كرد. با دخترهاي چادري گاهي صحبت مي كرد و جزوه مي گرفت. با استادهاي شيك پوش هم چندان رابطه خوبي نداشت. مسجد هم مي رفت.
چند وقت پيش توي اوركات پيدايش كردم. آن هم از طريق كاميونيتي فيلم "كوهستان بروك بك". به ليست دوستانم اضافه اش كردم. فوري برايم يك پيغام فرستاد كه تو كجا و اوركات كجا؟ خنده ام گرفت، من هم نوشتم "سيد جون! رفتي اون ور آب قاطي كردي كي كدوم طرفي بود!!". قبلا نمي شد اينقدر باهاش راحت صحبت كرد.
طبق پروفايل سيد در اوركات، او سيگار نمي كشد و به سئوال مشروب هم پاسخ نداده است. جهت گيري جنسي اش هم بي پاسخ مانده. جاي عكس خودش هم عكس يك دسته گل گذاشته. به گمانم گل رز يا همان محمدي بايد باشد. غير از كاميونيتي "كوهستان بروك بك" در اين كاميونيتي ها هم عضو است: سريال فرندز، آزادي جنسي، موسيقي سبك هيپ هاپ و فيلم پدرخوانده.
يك ايميل براي سيد نوشتم. اخبار اينجا را برايش نوشتم و كارهايي كه خودم مي كنم و در مورد فيلم كوهستان بروك بك هم چند كلمه خواهم نوشتم. دلم مي خواست عكسي از سيد ببينم. برايش عكس دسته جمعي فارغ التحصيلي مان را فرستادم.
ديروز سيد جواب ايميلم را داده بود و عكسي از خودش فرستاده بود با پسري الجزايري. نوشته بود كه همين سال نو ميلادي قرار است با هم ازدواج كنند. از عكسي كه برايش فرستاده بودم تشكر كرده بود و گفته بود كه چندان با يادآوري آن سالها حال نمي كند.
۲ نظر:
گاهی دنیا اینطوری میشود.
چپکی!
و تقصیر کیست - خودش پیش میآید.
ارسال یک نظر