امروز رفتم تشييع پيكر "احمد محمود"...
برايم جالب بود كه ببينم چه كساني رو خواهم ديد.

جمعيتي حدود سيصد نفر شامل پير و جوان اونجا بود.
پير مرداني با موهاي جو گندمي و كروات زده بسيار زياد
ديده مي شد. كه اكثر آنها سيگار هايي با چوب سيگار به لب
داشتند.

صدايي رسا و پر جذبه داشت در مورد "محمود" صحبت مي كرد.
جذبه سيماي اين سخنران هم چيزي كم از صدايش نداشت.
او "محمود دولت آبادي" بود كه من جدا دوستش دارم.

"عطا الله مهاجراني" هم از چهره هايي بود كه خيلي مردمي شده بود!!
و كنار من ايستاده بود و او هم به نواي پر طنين "دولت آبادي" گوش
مي كرد.

نويسنده ها و هنرپيشه گان زيادي جمع بودند كه من آنها را نمي شناختم.
ضمن اينكه براي رسيدن به كلاس "بيوشيمي تكميلي" مجبور بودم
زودتر صحنه را ترك كنم.

هیچ نظری موجود نیست: