خوب...
چند روزي حواسم به به "احمد محمود" پرت شد از اين حكايت
جمالزاده و هدايت غافل شديم...
بعد از ملاقات اين دو نفر در تيمارستان ؛ جمالزاده كم كم با هوش
و استعداد سرشار هدايت در نويسندگي آشنا مي شود و از او مي خواهد
كه دست نوشته هايش را ببيند..
هدايت هم يك بغچه پر از كاغذ پاره هاي در همي را به او مي دهد
و مي گويد: "حالا برو ببينم چند مرده حلاجي..!! ببين چيزي از اين
كاغذ پاره ها سر در مياري يا نه...!! "
جمالزاده يك هفته اي را با خواندن كاغذ پاره ها مي گذراند... و بعد
باز به راهي تيمارستان مي شود تا هدايت را ببيند...
جمالزاده كه مجذوب استعداد سرشار هدايت شده ضمن تعريف و
تمجيد از او برخي انتقادات را به او گوشزد مي كند...
از جمله اينكه از رعايت نكردن قواعد صرف و نحو و جمله بندي
در دست نوشته هاي او گله مي كند... و از اينكه چرا نوشته هايش را
روي يك كاغذ درست و حسابي ننوشته و همه يادداشت هايش بر روي
پاكت پاره...ورق هاي بازي...بليط واگون و اينجور چيز هاست...
هدايت خنده اي مي كند و مي گويد: مرد حسابي صرف و نحو براي
كساني خوب است كه مي خواهنر فارسي ياد بگيرند... نه براي مني
كه وقتي به خشت افتادم اولين ونگ را به فارسي زدم...!!
( يعني اوولين عرعر هنگام تولد را به فارسي زده...!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر