سلام سورنا،
امروز مي خواهم از تو بنويسم.ميدانم كه نامه ها يم به دستت نميرسند،چون مدتهاست كه ديگر پستشان نمي كنم.تو هم كه ديگر مرا نمي پذيري،پس همين جا از تو يادي مي كنم،باشد كه تو هم در اين ضيافت ’’رقص و اشك‘‘با من برقصي،بنوشي و شاد باشي.
سورنا كيست؟
سورنا انساني خسته از انسانهاست.نه...بهتر است بگويم مبارزي خسته...بله ...بله...مبارزها هم خسته مي شوند.اخر آنها هم انسانند.سورنا در ذهن من يك مبارز انقلابي است.از همان چه گواراهايي كه بعد از بوقي ناگهان ظاهر ميشوندو تصميم ميگيرند براي ازادي بجنگند.سورنا جامعه مدني را به جامعه زدني ترجيح مي دهد.او مثل گاندي مي جنگد،خشونت ،نه!حفظ كرامت انساني ،آري!!
سورنا را در يك ضيافت مدني دستگير كرده اند.تقصير خودش بود،داشت از سكولاريسم،دين اخروي،ليبراليسم و دموكراسي حرف مي زد.به او گفتم،سورناي عزيزم!كمي ارامتر...اما او صدايش را بلندتر كرد...اصلا داد مي زد.گرفتنش.حقش نبود؟خودش رفته است و من را حيران و معلق ول كرده است!من از او عصبانيم!!حالا امديم و كاف نبود يقه مرا بين زمين و اسمان بگيرد و بگويد بنويس...و من هم چشمانم بدرخشد و بگويم...حتما.
كي او را ديدم؟فردا برايتان مينويسم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر