آرايشگر كه داشت مو هايم را كوتاه مي كرد انگار تيكه هاي
جانم را مي كند... صداي قرچ قرچ قيچي روغن نزده اش و
دستجات موي من كه با هر قرچ قيچي جيغ مي كشيدند...
شاگرد سلماني كسل و بي حوصله با پاهايش با موهاي روي
زمين كه از سر من جدا شده اند بازي مي كرد...
موهاي من ..كه نه... تكه هاي جانم...
هوا سرد شده... سوت كتري روي بخاري نفتي دكان سلماني
هم با جيغ هاي موهايم همگام شده... و بعد هم قاه قاه خنده هاي
بي روح آرايشگر...
جيغ هاي رفتن ... و برنگشتن ها...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر