آخ كه اگر اين صداي تلق تلق حصير اتاق با هر جولان باد نبود من با صداي كي زندگي مي كردم…؟؟!!
گاهي وقتي هوا ابر نيست دلم مي گيرد...گاهي هم وقتي باد نمي وزد...
و وقتي هر دوي اينها هستند بيشتر از هر وقت ديگر دلم گرفته است...
گاهي يك چاي داغ پشت يك پنجره باران زده يك زندگي است... و گاهي يك باران بي وقفه نيمه شب به اندازه يك مرگ
بي پايان است...
ولي يك دم غروب باران زده... و سوزش بادي سرد...و يك استكان چاي گس...و تلق تلق برخورد حصير به پنجره..
آخ كه تمام زندگي من مي شود...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر