ببخشيد خانوم...بله بله با شما هستم...امممم...شما هموني نيستيد كه سه شب پيش با من بوديد؟
مرديكه عوضي مزلف...رواني...بيشعور نفهم...
اين بيستمي بود...بالاخره سه شب پيش يكي با من تو اون خونه بوده ديگه و الا...
خانوم يه لحظه...معذرت مي خوام شما منو نمي شناسيد؟منظورم اينه كه قيافم براتون اشنا نيست؟سه شب پيش...همون خونه قديمي...همون اتاقي كه پرده هاي قرمز داشت...همون اينه،تابلو....
نه عزيز...اما حالا مي تونم باشم!!
اي بابا اينكه نزده مي رقصه
بالاخره يكي اون شب با من تو اون اتاق بوده ديگه...
چقدر قيافش اشناست...معذرت مي خوام...شما...صبر كن...فقط يه سؤال!همين...بابا تو رو خدا يكي به من بگه پس اون كسي كه تصويرش روي اينه اتاقم مونده كيه؟هموني كه من طرح صورت و بدنشو همون شب تا صبح رو بوم مي كشيدم...هموني كه تا صبح باهاش حرف زدم...براش قهوه درست كردم...شعر خوندم...

هیچ نظری موجود نیست: