طرح بدنم را روي كاشي ها مي ديدم...سايه اي محو...سايه تنم.انگشتم را بر پوست سايه ام كشيدم.سرد بود و صاف.كاشي هاي سفيد و سرد حمام...سفيد و خيس...
اين منم؟؟
انحناهاي بدنم را با انگشت دنبال كردم.
يادت باشه تو حموم به كاشي ها نگاه نكني.فهميدي؟و الا همين يه دونه چراغ رو هم بر مي دارم!اگه بفهمم خودتو تو كاشي ها ديدي...
دستشويي هم چراغ نداشت....حمام هم تا همين دو هفته پيش چراغ نداشت...
موهايش سيخ شدند...انگار باد سردي از كنارش عبور كرده بود...او انجا بود...هيكلش تمام چهارچوب در حمام را پوشانده بود.

هیچ نظری موجود نیست: