هر وقت كه مياد سراغت انگار بار اوليه كه باهاش طرف ميشي...
درد هميشه يه جوره..ممكن نيست ادم بهش عادت كنه...هميشه تازست.همسشه عين اوار رو سرت خراب ميشه...ممكنه بتوني براي چند ساعت با استامينوفنو بروفن ساكتش كني اما براي هميشه نمي توني خرش كني و سرش شيره بمالي...
يه روزيدوباره مياد سراغت!يه جوري كه خودتم نفهمي...مي خزه..مي لغزه...از زير پوست تنت خودشو مي كشه بالا....
انگار بار اوليه كه مي بينيش...تر وتازه....
خبرت كه نمي كنه...وقتي كه فريادت به اسمون بلند شد اون وقت مي فهمي كه اومده و مثل اينكه حالا حالاها هم نمي خواد شرشو كم كنه...كاري نميشه كرد...بايد تحملش كرد مثل تحمل يه پيرزن غرغرو كه مدام حرف ميزنه......

هیچ نظری موجود نیست: