نامهاي به آزمايشگاه دكتر ماريوت (برسد به دست سامانتا خانم)
سامانتا خانم!
حالا كه مسئولان دانشگاه اين امتياز را به دانشجويان ليسانس دادهاند كه چند ماهي را در آزمايشگاههاي تحقيقي دوره بگذرانند، شما هم مرامي بياييد و كمي مراعات كنيد!
يك) كفشهاي پاشنه بلند تق تقي نه تنها اعصاب همه آزمايشگاهها را خورد ميكند، براي كارهاي خود شما هم چندان مناسب نيست. چند باري كه كار شما را در آزمايشگاه ميپائيدم احساس كردم چندان تعادل فيزيكي نداريد.
دو) حالا اگر واجب است كه آن چكمههاي تق تقي را بپوشيد حداقل كمي از رفت و آمدهاي مكرر بيمورد خودداري كنيد!
سه) خبر رنگ موي شما مثل توپ بين دانشجويان دكترا صدا داد. حاضرم قسم بخورم كه همه آن را تحسين ميكنند. پس ديگر شايد وقتش باشد كه صحبت در مورد آن را خاتمه دهيد. اگر هم صحبت ميكنيد لااقل كمي با صداي آرامتر اين كار را بكنيد.
چهار) من هوش حرفهاي بر و بچههاي اهداي خون را تحسين ميكنم كه شما را براي خونگيري از آقايان انتخاب كردند. فكر كنم آمار اهداي خون بين آقايان بسيار بالا رفت. به هر صورت من خون اهدا نكردم و اين را شما فهميديد. اما خدائيش هنوز نفهميدم كه چرا اين مساله شخصي را به خود گرفتيد و به آن صورت تلافي كرديد! ميزهاي خونگيري آنقدر سبك بود كه شما بتوانيد تنهايي جابهجايش كنيد.
پنج) ميدانم از وقتي اين دختر ايتالياييه (ايوانا) تو آزمايشگاه دكتر "پرو" را از دپارتمان بيرون انداختند شما كمي خلقت تنگ شده و ناراضي شدهايد. به هر حال قرتي بازي هم اندازه دارد ديگر. راستش من اصلا با زوج شما حال نميكردم و الان يه جورايي خوشحالم. هر چند ايوانا هم به چشم خواهري بد چيزي نبود.
شش) با وجود اين همه دلبريها و چس و فيسي هايي كه شما داريد، اون روز كه غذاي مجاني روي ميزها بود بد جوري جوگير شده بوديد و بخور بخور ميكرديد. يه جورايي خندهام گرفت.
هفت) خيلي آرايش ميكنيد! از ميانگين آمريكا كه سهله، از ميانگين ايران هم بيشتر!
با احترام
يكي از دانشجويان دكتر گودليف (اوني كه با صداي بلند ميخنده)
۱ نظر:
سلام! خیلی جالب بود خیلی
ارسال یک نظر