اين روزها صبح تا شب در آزمايشگاه كار ميكنم. اگر شما هم مثل من در آزمايشگاههاي زيستشناسي يا شيمي كار كرده باشيد ميدانيد زندگي "تايمري" يعني چه. زندگي تايمري يعني فلان و فلان و فلان را با هم قاطي كن و بگذار در انكوباتور و تايمر را كوك كن برا ي پنج دقيقه. پنج دقيقه را چه كنم؟ ايميل ها را چك ميكنم و وسط جواب دادن ايميل فلاني هستم كه ...بوووق بوووق بوووق.... بدو برو فلان چيز را بردار و ببر زير هود و يك ساعت و نيم باهاش ور برو. تايمر را بگذار يك ساعت. يك ساعت يعني ميشود ناهار هم خورد. بدو برو دنبال يك نفر كه براي ناهار همراهيت كند. اما همه وسط كار هستند و تايمرهايشان با من هماهنگ نيست. تا بجنبي بوووووق بووووق بوووق.... برو داخل اتاق استريل و شروع كن به تعويض غذاي سلولهايت .... آيپاد را ميگذارم و همراه با موسيقي دستهايم كار ميكند. گاهي فكر ميكنم آنقدر كه دستهاي من در آزمايشگاه كار ميكند دستهاي يك لولهكش كار نميكند. تايمر را كوك كيكنم براي پانزده دقيقه. پانزده دقيقه را ميشود هم ايميل چك و هم فيس بوك و هم اخبار ... بووووق بوووق بوووق....
آها يادم رفت! كتاب آشپزي (پروتوكول) هم از همراهان هميشگي آزمايشگاه است. هر تيكي كه پشت هر مرحله ميخورد يعني يك قدم جلوتر رفتهاي. گاهي در اواسط فرامين نوشته شده "بعد از اين مرحله ميتوانيد نمونهها را فريز كنيد"، آنجاست كه از عمق وجود ميگويم "آخيش!". هوا تاريك شده، دنبال كسي ميگردم براي شام... كسي اطراف نيست. پياده ميروم تا خانه و سر راه از ريتازا ساندويچي ميگيرم. شب مثل جنازه به رختخواب ميافتم و تايمر (اين دفعه ساعت زنگي) را كوك ميكنم براي ساعت هفت صبح.
بووووق....بووووق .... بوووووق
پي نوشت:
اين نوشته را به دو منظور نوشتم:
يك) فكر نكنيد زندگي ما اينجا همهاش الواتي است و تفريح. ما سختي ميكشيم براي درمان سرطان
دو) فكر نكنيد من هميشه بايد در نوشتههايم از دخترها صحبت كنم
پي نوشت تكميلي:
يك) گاهي پنج دقيقهها تايمري صرف مخ زدن ميشود. انرژي مضاعفي ميگيرم.
دو) وقتي براي ناهار كسي را نمييابم، ميروم به اتاق استراحت سركي ميكشم و شريك غذاي استفاني ميشوم. كلي هم مزه ميدهد.
سه) شب، قبل از اينكه جنازه به رخت خواب برگردم، پوشتي زنگ ميزند و برنامه ولگردي شبانه جور ميشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر