مغازه تان شلوغ است امروز. همه آمده اند صبحانه ای بخورند و یک روز کسل بهاری را شروع کنند. نان بزرگی را گذاشته ای جلویت و با چاقوی بزرگی مشغول بریدنش هستی. از این نان هایی که گرد و قلمبه و کمی هم سفت هستند. دست هایت کمی کوچک هستند برای این کار. اما لپ هایت قلمبه زده است بیرون، با قرمزی مخصوص لپ های دهاتی. گه گاهی هم برای اینکه کم نیاوری سرت را بلند می کنی و به آقای سیاه پوست مشتری لبخندی می زنی.

دختر نوزده ساله ای که تراک (وانت بار) مدل 1970 براند و پشت تراکش همیشه دو سه گونی شکر باشد و لپ هایش هم گل انداخته باشد .... حرف نزده معلوم است از کجا آمده و پدرش چقدر سیبیل دارد و لهجه مادرش جقدر آرام و کش دار است و برادرش روزی چند آبجو می خورد. فقط کار کردن در این مغازه سوسولی را من درک نکردم! کمی ناهمگون به نظر می رسد.

مفهوم دهاتی را دوست دارم... وقتی به رفیقم می گویم یک دختر دهاتی پیدا کرده ام می گوید “what is the point of that?" و من هم باید از اول توضیح دهم.

هیچ نظری موجود نیست: