من یک بیماری خاصی از بچگی دارم که به حرکات و حرف های مردم دقت زیادی می کنم. مثالا به اینکه مردم موقع حرف زدن چطوری دستهایشان را حرکت می دهند، یا وقتی که گوش می کنند چشم هایشان کجا را نگاه می کنند، یا وقتی راه می روند با دست هایشان چه می کنند. در همین راستا من تک جمله هایی از گفتارهای مردم در ذهنم می ماند که شاید هیچ کدام به هیچ دردی نخورند اما من همینطوری عینا حفظشان می کنم. گاهی این جمله ها برایم خنده دار هستند و گاهی هم همینطوری برایم جالب هستند. گاهی هم شاید فقط برایم تداعی کننده یک شخصیت هستند و به خودی خود چیز خاصی نیستند.

به هر حال هر از گاهی می خواهم چند تا از این جملات را اینجا بیاورم. بعضی از جملات به فارسی گفته شده و برخی به انگلیسی که من ترجمه می کنم. اما برای اینکه جملات برای شما هم ملموس تر شوند جنسیت و ملیت گوینده را هم می گویم.

دو نفر بیشتر نباید همزمان آشپزخانه حضور داشته باشند! این قانون طلایی است. <پسر روسی>

این فیلم "بیست انگشت" چسیفه! خیلی چسیفه! <پسر ایرانی>

تو دخترها را به خاطر سینه هایشان دوست داری. همین! <دختر روسی>

همه کارهایی که روی تخت انجام می دهی را می توانی روی فرش هم انجام دهی. <پسر روسی>

اینجا دخترها به کالج می آیند که شوهر پیدا کنند! شوهری که مغز دارد! بعد که پیدا کردند کالج را بی خیال می شوند و می روند (این "رفتن" را با یک بشکن همراه می کند، در حالیکه دستی که بشکن می زند به در اتاق اشاره می کند). <دختر، آمریکایی>

خسته می شوم از این کاغذهایی که در بارها با دستمان می بندند. یا مهرهایی که به دستمان می زنند. باید به یک سیستم تمیزتر فکر کنند. <پسر پرتغالی>

من قهوه خور نیستم. کافئین روزانه ام را از نوشابه می گیرم. <دختر آمریکایی>

شارلوت بمانی یک "کتی" وجود دارد، چپل هیل بروی هزاران "کتی". <دختر هندی>

رفیق! اینجا من در وسط هیچ جا زندگی می کنم. غیر از وانت بارم و اسبم دوست دیگری ندارم. <دختر آمریکایی>

این "لپتین" هورمون ضد گرسنگی است. اما نه برای آمریکایی ها. <دختر اسرائیلی>

هیچ نظری موجود نیست: