"کوری" (cori) نشسته است روی صندلی کناری من و به جماعتی که فارسی حرف می زنند و بلند بلند می خندند هاج و واج نگاه می کند. گاهی سرش را به طرف من خم می کند و زیر لب برایش ترجمه می کنم. برای همین خنده های کوری با تاخیری چند ثانیه ای پخش می شوند و از خنده تاخیری او جماعت ایرانی دوباره می خندند. می گویم کوری یک جورایی کرم داری با ما به جمع های ایرانی میایی تا خودت را آزار دهی (lost in translation). می گوید من این غریبگی را دوست دارم.
راستش ترجمه همزمان هم یکی از شغل های مورد علاقه من است. (این روزها کلی به شغل های جایگزین شغل کنونی ام فکر می کنم). صحنه ای که در ذهن من هست این است که مترجم گروهی شوم که آدم هایش از سه کشور مختلف با سه زبان مختلف هستند و من تنها مترجمی باشم که آن سه زبان را بلدم. خلاصه اینکه من همزمان به سه زیان ترجمه کنم و نیاز این گروه را برطرف کنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر