تصادفی (Random):

یک) عصر یکشنبه بارانی و کوفتی است. هفته های کوتاه، آخر هفته های کوتاه تر. چاره نیست... باید بپذیریم که تا آخر هفته ابر خواهد بود و باران و احتمالا مرور خاطرات و داستان هایی که در سر می چرخند.

دو) هنوز هم که هنوز است "رقص" یکی از بزرگترین passion های زندگی است.

سه) خنده های کش دار و ریسه رفتن کنار خیابان های چارلستون به حالت مرگ و خزیدن بر روی زمین به وضعی که عابران ما را مانند خودشان مست فرض کنند؛ در حالیکه نیستیم. مگر با چای سبز هم کسی مست شده است؟

چهار) رقص در تاریکی ... بخارهایی که از سقف می بارد و فلاش های لامپ های پر نور. چند دقیقه تعلیق! به به چه خوب!

پنج) آقای دانشگاه! حوصله ات را ندارم! بس نیست هشت نه سال آزگار؟

شش) افسرگی دوستان را چه کنیم؟

هفت) سقوط آزاد به زودی اتفاق می افتد.... از هواپیمایی که همیشه رانندگی اش را دوست داشتم و این بار جدا شدن ازش در اوج چهارده هزار پائی را تجربه خواهم کرد.

هیچ نظری موجود نیست: