صبح به خیر بالتیمور!
خاله خانم یادت هست دو سال پیش می گفتم من پایم را آمریکا نمی گذارم مگر اینکه برای نیویورک باشد؟ یاد هست یک آهنگ خارجی برایت گذاشته بودم و می گفتم در مورد برف های نیویورک است؟ حالا بیش از یک سال است که اینجا هستم و هنوز تا نیویورک که سهل است؛ از واشینگتن دی سی هم بالاتر نرفته ام. همان موقع هم که واشینگتن بودم به خودم زحمت ندادم تا نیم ساعت حرکت کنم و صبح بخیری به بالتیمور بدهم.
خاله جان اینجا در جنوب شرقی ملت همه مثل مردم کاشان هستند. ساده و گرم و فضول و دهاتی. هر چند غیر از شهر خودشان هیچ جای دنیا را ندیده اند و به چیزی غیر از وانت بارشان فکر نمی کنند، اما حداقلش این است که از آن لبخند الکی های شمال کمتر دارند و رفتارهایشان واقعی تر است. حرف می زنند تا دلت بخواهد. راستش من به حرف هایشان چندان دقت نمی کنم، بیشتر سعی می کنم ببینم دستهایشان موقع حرف زدن چگونه حرکت می کند و چشم هایشان کجا می گردد.
هفته دیگر به نیویورک سیتی می روم. خدا کند یک نم برفی ببارد تا تصویرهای ذهنم به هم نریزد. مدتی است شروع کرده ام به گیتار یا گرفتن. کلی وقت گذاشتم که این آهنگ را بزنم تا کمی حس نیویورک بگیرم، نشد که نشد. خاله جان نکند دارم دهاتی می شوم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر