اصل داستان:

آن چیزی که ما از آن رنج می بریم “روشنفکری” نیست، “گشادی” است. (ببخشید البته).

پی نوشت یک: هوا خنک می شود و دلهره مدرسه و پائیز به راه می افتد؛ این دل ما هورری می ریزد پائین.

پی نوشت دو: این کتاب “ایرانیان مقیم آمریکا” را دیگر جدی جدی باید شروع کنم. تازگی ژانری پیدا کرده ام معرکه.

پی نوشت سوم: به نظر شما آیا این ضرب المثل “آدم را سگ بگیرد، جو نگیرد” روزی چای خودش را در فرهنگ ما باز خواهد کرد؟

هیچ نظری موجود نیست: