" به قول ماني : چرت و چولا "

شنبه صبح مرا به قصد كشت چاقو زدند و نمردم.
يكشنبه رفتيم خانه دايي و دختر دايي از من خواستگاري كرد.
دوشنبه شناسنامه‌ام را پاره كردم و از هرچه نام و نشان آزاد شدم.
سه‌شنبه خورشيد يك ساعتي بيشتر فرق آسمان ماند.
چهارشنبه ماه تلافي كرد.
پنجشنبه به اندازه يك هفته نماز خواندم.
جمعه را يادم نيست ولي انگار همه خواب بودند.


هیچ نظری موجود نیست: