خواب دیدم خاله خانم بعد از این همه سال خارج نشینی رفته اند ایران. سیامک را هم برده بود. خاله خانم بعد از این سالیان دراز و یادگیری زبان و فرهنگ جدید، هنوز هم با مردم کوچه بازار تفاوت نداشت. چانه می زد، جوک بی ادبی می گفت و با راننده ها بحث سیاسی می کرد. سیامک اما مقاومت می کرد. خاله جان مدام می گفتند اینقدر مقاومت نکن پسر. اما می کرد. ذهنش بی خودی درگیر می شد و مقایسه را برای یک لحظه کنار نمی گذاشت. خاله خانم گوجه سبز گاز می زد و گوشت تن من را آب می کرد. سیامک هم غر غر که اینها همه چیز را قاطی می کنند و موتور پیکان را روی بدنه پراید می گذارند و ماهی قزل آلا را با سالمون پیوند زده اند و فلان تومان پول می دهند کامپیوتر اپل می خرند که رویش ویندوز نصب کنند و از این دست. بی خیالی خاله جان در عمق خواب هم لذت بخش بود و لذت بردن بی حد و حسابش از آن گوجه سبز لامصب حرص درمی آورد. نیروی عظیم سیامک در مقایسه ایران و خارج هم دقیقا همان بود که در بیداری بود. فقط محیط عوض شده بود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر