سیامک با موسیقی و فیلم شوخی ندارد. سخت گیر است. فیلم هایش برای اطرافین خسته کننده هستند. بیشتر از اطراف اروپای شرقی و شمالی هستند. به داستان و فیلم نامه هم کاری ندارد. می گوید من باید از لحظات فیلم لذت ببرم. موسیقی هم برایش دوره ای است. روزها می گذرد و  به چیزی گوش نمی دهد. بعد یک دفعه سوزنش گیر می کند روی یک آهنگ و دیگر روزی چند ده بار آن را گوش می کند و دنبال کنسرت های آن خواننده می گردد تا شاید بلیطی برای این نزدیکی ها پیدا کند. چند هفته پیش با سختی بسیار "ایمی واین هاوس" را کشف کرده بود. فردایش فهمید که ایمی خانوم همین چند ماه پیش رخت از دنیا بربسته است. حالا قرار است یک روز عصر بنشینیم و کارهای خانم را مرور کنیم. من زیاد از موسیقی جاز نمی دانم. همینقدر که شبی در ممفیس (تنسی) در آن خیابان معروف در کافه ای نشستم و آقایان سیاه پوست برایمان خواندند و ما ساندویچ خوردیم. دوستش داشتم. حالا سیامک می گوید ایمی خانم هم همان را می خواند اما با زبانی امروزی تر. 

۲ نظر:

ناشناس گفت...

کجایی سپیدتاک؟ از خواننده های خاموش وبلاگت هستم و کمتر کامنت می گذارم اما هر چه می نویسی را می خوانم. مدت هاست که دنبالت می کنم اما چند وقت است که نمی نویسی!

بنویس، نوشتنت را دوست دارم و مشتاقم بخوانم...

poonez گفت...

:) پونز گاهی خیلی شبیهِ سیامک و همخانه است...
البته به جز خورد و خوراک!