مي دانم تكراي شده ام... خسته كننده ام...آزاردهنده ام...
ولي يك بار...فقط يك بار ديگر بيا با هم قدم بزنيم...

بي حالم...بي روح شده ام...مي دانم...
ولي يك نگاه ... فقط يك نگاه ديگر به من بنداز..

شب هاي خاطره ...شب هاي با هم بودن ديگر تكرار
نخواهد شد...
ولي يك شب ... فقط يك شب ديگر مهمان من شو...
يك بار فقط يك بار ديگز بگو " دوستت دارم...

اي ماه عالم سوز من از من چرا رنجيده اي
اي شمع شب افروز من از من چرا رنجيده اي

يك شب تو را مهمان كنم تا جان و دل قربان كنم
جاي تو در چشمان كنم از من چرا رنجيده اي

هیچ نظری موجود نیست: