زدم كشتمش...بهش اخطار داده بودم...گفته بودم اگر يك موش را از دمش بگيري،بر ميگردد گازت ميگيرد ،گفت اشكالي ندارد...گفتم من باروتم و توآتش،ابن دو در كنار هم يعني...گفتم معلوم نيست اين انفجار يخ همه آب كند،شايد برخي بسوزند و بعضي هم كباب شوند...گفت باشد.گفتم من اتمام حجت كرده ام ها!!خنديد و گفت... ديروز آمد پيش من و گفت زخميش كرده ام!گفت دارد ميسوزد،از تو دارد كباب ميشود.ديگر نميتواند..گفت خسته است...گفت نمي دانسته اين طور مي شود،فكر مي كرده من دندان ندارم يا باروتم نم كشيده است...آنقدر زير گوشم ناله كردو گفت و گفت كه ...جانم را به لبم رساند...نمي دانستم اينقدر بي ظرفيت است...من هم كشتمش!!حالا اينها دارند مي گويند اغلب جنايات وحشتناك و فجيع از زنهاي عاشق سر ميزند...شما كه شاهديد من به او اخطار كرده بودم...



هیچ نظری موجود نیست: