همه چيز ذهنيت من است.تعريفي در ذهن من...دوست داشتن تو هم يك ذهنيت است.يك ذهنيت مزخرف که نمي دانم از كدام گوري اوردمش.دوست نداشتن من از طرف تو هم يك ذهنيت است.قراردادي كه از طرف تو براي خودم وضع كرده ام.بدترين قسمت همه ذهنيتهاي دنيا وقتي است كه تصميم ميگيريم به انها ايمان بياوريم.
به خدا من هر كاري كردم كه باور كنم كه درد هم يك ذهنيت است.نشد.اين يكي ديگر هيچ جوري قرارداد نيست.باز هم دردم گرفت...من مشاهده كردم و نتيجه گرفتم...مگر اين همه ان چيزي نيست كه در ان سلول اكادميك يادمان ميدهند.
باوركن هر روز كه ميايد من بيشتر در خودم و دردهايم حل ميشوم.مثل همان قرصهاي جوشان...مثل سردردهاي ميگرني تو...
هر كاري ميكنم نميتوانم خودم را راضي كنم كه دوست داشتن تو يك قرارداد است...بين من و ذهنم...چيز مزخزفي است ميدانم...
شايد به خاطر فصل امتحانات است كه اين جور شده ام.شايد مريض شده ام.....كه فكر ميكنم دوستت دارم....دكتري سراغ داري تا قلب مرا عوض كند تا اين جور سفت و سخت به پر و پاي كسي نپيچد؟
ليلي شده ام...من كه هميشه خواسته ام شيرين باشم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر