جشن شكوفه‌ها داشتيم امروز! ياد 8 سال پيش افتادم كه تازه دانشجوي دانشگاه تهران شده بودم. همه چيز برايم عجيب و هيجان انگيز بود. امروز دوباره آن فضاها و لحظه‌ها را تجربه مي‌كنم. همه شكوفه‌ها جديد در يك آمفي‌تاتر جمع مي‌شويم و با هم آشنا مي‌شويم. آدم‌هايي هستند كه من را مي‌شناسند و دنبال من مي‌گردند. "دنيس" و "گريت" كارمندان دفتر دانشجويان بين‌الملل بودند كه براي كارهاي ويزاي من خيلي زحمت كشيدند و حالا با ديدن من ذوق زده هستند. با من عكس مي‌گيرند. كادوهاي مختلفي مي‌گيرم. تي‌شرتي با آرم دانشگاه و خودكار و دفتر و كوله پشتي و اينها.

ناهار را با دو پسر سياه و يك دختر سفيد (هر سه آمريكايي) مي‌خورم. ناهار تيپيك آمريكايي است، همبرگر و هات داگ و نوشابه‌هاي خركي (با سايزي در حدود نيم ليتر و ده جور طعم مختلف). دوستان آمريكايي بسيار خوش آمد مي‌گويند. دوست سياه يادآور مي‌كند كه "ما مردم آمريكا نماينده دولت آمريكا نيستيم". من هم مي‌گويم "ما هم همينطور!". دختر آمريكايي "ريچل" نام دارد. خوش اخلاق است و پرانرژي. يك مقدار شبيه همان ريچل توي سريال “Friends” است. از من معذرت مي‌خواهد كه دير خودش را معرفي كرده است و ورود من به شارلوت را خير مقدم مي‌گويد!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

چه خاطرات جالبی :)

ناشناس گفت...

می‌شه کامنت‌دونی‌ات رو جوری تنظیم کنی که بدون اکانت گوگل و بلاگر هم بشه کامنت گذاشت؟