من هنوز نتوانستم معیاری را برای آدم های به اصطلاح "کاراکتر" تعریف کنم. گاهی می گویم هر کس که "خاص" باشد یا اینکه با اکثریت مردم فرق داشته باشد به نوعی کاراکتر است. اما این خاص بودن را نمی دانم چگونه تعریف کنم.

به هر حال...

هدف این بود که بگویم من سهم بزرگی از زمانم را صرف کشف و فکر کردن به آدم های کاراکتر می کنم. کاراکترهای من معمولا در عالم خودشان هستند و کمتر به واکنش اطرافیان توجه می کنند. بسیار بانمک هستند و این بانمک بودنشان دست خودشان نیست و برایش تلاش نمی کنندو اصلا از آن اطلاعی ندارند.

بعد هم اینکه من این بیماری را دارم که با آدم های کاراکتری که دور و بر من زیست می کنند بسیار قاطی می شوم و سعی می کنم مثل یک کارگردان از آنها بازی بگیرم تا خوراک خیال پردازی هایم جور شود.

بله... همین!

هیچ نظری موجود نیست: