نمي دونم اگه خاطره هام تموم شن چي بايد بنويسم؟هر كي اومده يه مشت خاطره پيش من جا گذاشته...بابا بياين ورش دارين!نخواستم..اصلا به من چه...شدن مثل ظرفاي نشسته تو سينگ ظرفشويي!صب تا صب سراغشون نمي رم...اصلا حالش نيست...وقتي هم كه مي رم سراغشوون چربيا روشوون ماسيدن....مجبورم زير اب داغ بشوورمشوون...
كاش مي شد ادم تو وب لاگش برقصه!حالا نه لزوما يه رقص دو نفره..اونم والس اتريشي...كه ادم از زور بي كسي مجبور شه با درختچه گوشه اتاقش حال كنه!اصلا همه كيف رقص دو نفره به اينه كه مثل هالييووديا تو چشاي طرف زل بزني...يه رقص تك نفره...مثلا بابا كرم چطوره؟تازه قرشم زياده...گاهي وقتا تو اتاقم تنهايي يه تكوون تكووني به اين تن بي خاصيت ميدم....اما چه فايده....
اصلا اگه اين خاطره ها تمووم شن ميرم سراغ تصفيه حساباي شخصي...از گه ترين ادم زندگيم شروع مي كنم تا چاپلووس ترين رفيق شفيق!
تازه يه كار ديگم مي تونيم بكنيم...اينجا رو مي كنيم گزارش خوونه...گزارش كاراي روزانمو ميدم...من امروز يك كيلو سيب خريدم...فردا حال فلانيو بابت كم محليش مي گيرم...دو ساعت ديگه ميرم ابرو بر مي دارم....
خدا كنه حالا حالا ها اين خاطره ها و تصويرا تموم نشه...ميشه يه دو ساعتي وقت خواب باهاشوون اينجا لاسيد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر