اميد وارم زودتر بميري.نمي دونم چرا تو رو هم مثل بقيه هم حزبيات تير باروون نكردن و تو يه گور دسته جمعي تو ناكجا اباد تهران ولت نكردن...گفتي ادم به خاطر وظايفش تلاش مي كنه ولي به خاطر روياهاش مي جنگه...گفتي مبارزه كردن مثل املت درست كردن مي مونه...بايد وقتي روغن خوب داغ شد به موقع تخم مرغارو بشكني...به موقع گوجه فرنگيا روخورد كني...به اندازه نمك بريزي...همه چي به موقع...اما نبايد بذاري املت بسوزه...چون اون موقع ديگه هيچ جوري نمي توني به هيچ كس ثابت كني كه همه چيز به موقع و درست انجام شده..همه دماغاشونو مي گيرن و تو ميموني و يه املت سوخته كه خودت بايد تا اخرشو بخوري....
يكي يكي دارم ميارمشوون بالا...چه بد ريخت..چه چندش اور..حالا بيا و بگو باهاشوون چيكار كنم...با اون قهرمانا با اون املته با وظايفو روياها....نه...حتي مردن تو هم منو از اين گه گيجه گرفتن هاي مداوم خلاص نميكنه....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر