امروز واسم چه نقشه اي داري؟
دنج ترين و قشنگترين جاي كافه نشستيم...كنار پنجره اي كه به خيابون ديد داره...قهوه تركاي اينجا رو خيلي دوست دارم...يه جور خوبيه!بعدشم ميريم پيراشكي مي خوريم...داغ داغ...مي دوني شقايق!ما مردا همه يه جوريم...يه گهيم.گاهي كسي از ما بهتر مي نويسه...يكي خوش تيپ تره...يكي زبون باز تر...اما هممون .....چشات چه رنگين؟سبز و قهوه اي قاطي هم...يه جور خوبيه...منم يه گهم مثل بقيه..نمون ...برو..چشماي من؟قهوه اي تيرست...فندقي...رنگ چشاي گوسفند...سرمو يه وري مي ذارم رو دسنم...خستم..يه خستگي خوب...از اونايي كه مي دوني بري تو رختخواب تا صبح عين نعش مي خوابي...با خودت خلوت كن ببين چرا منو دوست داري؟دوستم داري چون كسي نيست يا...با توام...كجايي؟به چي زل زدي؟به پاچه شلوارم...ديروز اينقدر كوتاه نبود...اب رفته اما بدم نشده به شلوارم مياد...شقايق تو رو خدا گوش بده به حرفام....چيه باز...يه تيكه خوشگل ديدي؟اين روزا گه بودنم كم كاري نيست...ديگه كمتر كسي حتي اين رنگ و بو رو داره...دكمه پيرهنت افتاده...چرا نمي دوزيش؟
يه سوسك موزي و فضول داره تمام حجم جمجمم رو مي گرده...شاخكاشو تكون تكون ميده..پراشو باز مي كنه...يه سوسك گنده و زشت...يه سوسك قهوه اي....کجا ميري؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر