خنده زشت و گشادي.....نقطه هاي سياه جيوه اي...عقب و جلو بودن دندونا...لثه هاي متورم صورتي...جرم چايي و سيگار..يه قراري بيرون بذاريم من اين جزوه ها رو بهتون بدم...خب دكتر شما كه فردا دانشكده هستيد من ميام دم اتاقتون مي گيرمشون....نه ديگه..خوب نيست بچه ها جزوه ها رو دست شما ببينن....گاهي وقتا دوش آب داغ چه كيفي ميده..اونم با لباس...با مانتو و مقنعه و همه جوانب!اولش خوبه اما بعدش كه لباسا بهت مي چسبه ..آه...آدم مجبوره درشون بياره يه حجمي از اون بالا شر شر ميريزه روت...پخش ميشه تيكه تيكه ميشه... شايد چيزايي رو هم با خودش ببره...كجا بايد بيام؟خيابون ...كوچه...پلاك...شير آب داغ رو تا اخر باز كردم پوست تنم سوزن سوزن ميشه....بله؟منم..اها بيا بالا!نه مرسي اگه ميشه همين پايين ازتون ميگيرم...بيا بالا دختر ناز نكن...در چوبي لاكي...با شيارهاي موازي هم...شيارهايي كه يه جايي همون پايين ول ميشن...در ميزنم..بلوز تنش نيست...شلوارك پاشه...مي دوني اگه انقلاب شه اولين كاري كه ميكنم اينه كه با شلوارك ميرم بيرون...مردا وقتي تو خونه تنهان اغلب چيزي تنشون نيست...جزوه ها؟باشه باشه بيا تو الان ميارمشون...شير رو ميبندم..نمي تونم نفس بكشم...اينجا پر از بخار شده....دستمو ول كنيد!اين تنها كلمه هايين كه خودشونو از بين رگ و عضله و پوست ميكشن بيرون...خيلي ضعيف و خيلي كوتاه...دري پشت سرم باز ميشه...صداي لولا ها رو ميشنوم...نه خانم اشتباه اومديد...آقايي به اين نام نداريم!!
جاي دستش قرمز شده..داغ شده و گز گز ميكنه...اب سردو تا اخر باز ميكنم...چهار زانو ميشينم كف حموم...

هیچ نظری موجود نیست: