شقايق!سوخت.....
چي؟جاي كتكاي ديشب تو كه از برادرجان قداره كشت خوردي...يا موهاي شيده وقت هره كشيدن شعله هاي اتيش...پنجره اتوبوس رو به زور باز مبكنم .....تا نيمه...چرا خودشو اتيش زد؟دارم با چي زندگي مي كنم؟با سايه تو يا با تصوير ماسيده خودم رو اينه اتاق؟مرتضي؟اون عوضي به خواهر خودشم رحم نمي كرد چه برسه به شيده...ادما از طول برش مي خورن...اول موجي ميشن ..بعد صاف ميشن...پنجره رو با عصبانيت بست...حالا ديگه فقط موجي ميشن...حامله شد؟ج..ده ريشدار...اه تو اين سرما...بقيشم بگو...من ناراحت نمي شم...مي خواي بري چيكار؟مگه اونجا چه خبره؟نمي تونم بدبختي ببينم...نمي تونم اين همه كثيفي و سيا هي رو تحمل كنم..كتت بوي پودر رختشويي ميده ...دكمه شلوارتم كه افتاده...دارم باهات حرف ميزنم؟منم دارم ميشنوم...از خودت دور شدي...خود توسرراه جاگذاشتي مي خوام برم ببينم گهاي اونجام مثل همين جاست؟قبلا اينقدر بي در و پيكر حرف نمي زدي...خانوما توجه كنيد...اين سيماي ظرفشويي استيله...زنگ نمي زنه...از ما بخريد..دو بسته دويست تومن..تا سه چهار ماه مي تونيد راحت باهاشون ظرف بشوريد...عمرشون زياد....چرا تو ازمايشگاه خودشو اتيش زد...اون همه الكل...
پشت چراغ قرمز بعدي پياده مي شه...اينجا كسي ازت خريد نمي كنه...كسي زن بودنش رو با خريد سيم ظرفشويي استيل بابت كون ديگ سابيدن ثابت نمي كنه...بهتره بري تو كوچه ها...اونجا زنا به خاطر شستن و پختن و روبيدن از هم خجالت نمي كشن...تو كوچه ها كسي افه روشنفكري و فمينيستي نداره..زن امروز هموني كه هزار سال پيش بوده...يك ونوس محجبه!...چرا عين سگ كار ميكني؟سينما بلوار ...بايد پياده شم...ببخشيد...ببخشيد مي شه بريد كنار...اگه ادم لاي در اتوبوس گير كنه چي ميشه؟..تو يه احمقي...فتوكپي هم نسلاي خودت با يه مشت صدا و خاطره از موشك و خمپاره و بمب و پلاك بغل در موندگي و بي چيزي و سرگردوني نسل من مي خوابين...نسل بعد ناقص الخلقه ميشه...
چرا دستمو ميبندي؟حواست نبود رفت تو اسيد...بازش كن مي خوام ببينم چه شكلي شده...دردي حس نمي كنم...شكلي نداره...قرمز...متورم...بدون پوست...دستات يخ زدن ...به خاطر سرماست...اتوبوس رفت...حالا تصوير منه كه پشت شيشه ها موجي ميشه...

هیچ نظری موجود نیست: