چندميه؟
نهمي...
نه تا!!!
سوال به غايت مسخره اي در ذهنمه..چقدر درس خونديد؟
درس...هه...درس!!
خوب چرا اين همه...منظورم اينه كه خرجشون رو چه جوري مي ديد؟
زن فقط مي خنده...انگار خنديدن جزيي از جوابه...
مرد ميگه خدا داده....
تو دلم مي گم خدا يه بار داد كه اونم...
خدا داده ....اينم يه قسمتي از جوابه...
انگار اين خونه فقط از لاستيك و حلب و گل ساخته شده...بچه ها نيستن...احتمالا به گدايي و سيگار فروسي و هزار جور كار ديگه...دنيا داره به سمت سوسياليسم و دموكراسي ميره...اين حرف تو بود؟اگه همه دنيا به يك طرف بره دليل نمي شه اين مملكت گل و بلبل هم به همون سمت بره...ما دقيقا بر عكس همه حركت مي كنيم....
اه اين شهر بعضي جاهاش چقدر كثيفه و سياه و زشت....به قول تو مگه كجاي دنيامون سفيد كه...
اما ذهن من سفيد...سفيد سفيد...
بلند شدم كه برم...شدم عين خبر نگاراي تازه كار....تنم سسته...احساس مي كنم چيزي كه منو جلو مي بره خودم نيستم..اصلا چه جوري اينجا اومدم...
صداي زنانه اي پشت سرم مي گه اين تنها تفريحمون...خشك مي شم...انگار با يه پتك رو سرم مي كوبن...تنها تفريح...

هیچ نظری موجود نیست: