همه چيز دگر گون كرده و مقدس است‌‌
هر اتاقي مركز جهان است
اين اولين شب همه چيز است، روز نخستين است
هنگامي كه دو نفر عشقبازي مي كنند جهان متولد مي شود
قطره نور از اندرون هاي شفاف
اطاق چون ميوه اي باز مي شود
يا مانند ستاره اي در عين سكوت منفجر مي شود
و قوانيني كه موشها پوزه اش زده اند
ميله هاي اهني بانكها و زندان ها
ميله هاي تشريفات اداري ،حصارهاي سيم خاردار
مهرهاي كائوچويي، نيشترها و سيخونكها
وعظ سلاح ها با اهنگي يكنواخت
كژدمي با درجه دكترا و صدايي شيرين
پلنگي با كلاه ابريشمين
رئيس انجمن گياه خواران و صليب سرخ
قاطر تعليم و تربيتي
تمساح ملبس به كسوت نجات دهنده
پدر خلق ها، رئيس، كوسه ماهي
ارشيتكت اينده ،خوكي با لباس نظامي
عزيز دردانه كليسا
كه دندانهاي مصنوعي سياه شده اش را
در اب مقدس مي شويد
و به كلاسهاي زبان انگليسي و دموكراسي مي رود
ديوارهاي نامرئي، صورتك هاي پوسيدهاي
كه انساني را از انسان ديگر جدا مي كند
و از خويش
اين همه فرو مي ريزد
در لحظه اي عظيم و ما به يگانگي از دست رفته مان مي نگريم
به انزواي محض انسان بودن
به شكوه انسان بودن
شكوه نان را قسمت كردن، افتاب را و مرگ را قسمت كردن
معجزه از ياد رفته زنده بودن
دوست داشتن جنگ است ،اگر دو تن يكديگر را در اغوش كشند
جهان دگرگون مي شود، هوسها گوشت مي گيرند
انديشه ها گوشت مي گيرند، بر شانه هاي اسيران
بال ها جوانه مي زنند ،جهان، واقعي و محسوس مي شود
شراب باز شراب مي شود
نان بويش را باز مي يابد، اب اب است
دوست داشتن جنگ است ،همه درها را مي گشايد
تو ديگر سايه اي شماره دار نيستي
كه اربابي بي چهره به زنجيرهاي جاويدان
محكومت كند
جهان دگرگون مي شود
اگر دو انسان با شناسايي يكديگر را بنگرند
دوست داشتن عريان كردن فرد است از تمامي اسم ها
سنگ افتاب-اكتاويو پاز

هیچ نظری موجود نیست: