حس مي كنم پوست تنم سوزن سوزن مي شود.نفسم بالا نمي آيد.مسير هر قطره آب را كه از انحنا ها و زاويه هاي تنم مي گذرد در ذهنم تصوير مي كنم.يكي از زانوي چپم مي لغزد روي ساق پايم سر مي خورد از روي قوزك مي گذرد ...آخ !گمش كردم....حتما جايي در جريان بهم متصل قطره هاي ديگر گم شده است.

ديگر نمي توانم بايستم.روي زانوها مي نشينم و كف دستها را روي كاشي ها مي گذارم.سرد است.سرم را پايين مي اورم تا حس سنگيني ام بر طرف شود.با كرختي بلند مي شوم.حوله را دور خود مي پيچم و بيرون مي آيم.سر راهم به اتاق ماژيك را بر مي دارم و بزرگ روي در اتاق مي نويسم مراقب باشيد !من امروز گاز مي گيرم.در را قفل مي كنم.آرشه را بر مي دارم و دنبال نتها مي دوم.كسي محكم به در مي كوبد.هنوز حوله تنم است.از موهايم قطره قطره اب مي چكد.موكت زير پايم خال خال شده است.مثل وقتهايي كه باران شروع مي شود و اسفالت خال خال خاكستري پر رنگ بر زمينه خاكستري كم رنگ مي شود.
بله؟
ناهار.
بله؟
شام.
گرسنه ام.بيانيه ها را از كيفم در مي اورم .بينشان تند نويسيهاي او را ميبينم كه امروز صبح وقت پايين امدن از پله هاي گروه به من داده است.از بقيه جدايشان مي كنم.بيانيه براي اعلام تعطيلي كلاسها است.
احساس مي كنم كسي مرا مي پايد.پدر سگ عوضي تو آن بالا چه غلطي مي كني؟پرده را محكم مي كشم...حوله را با عصبانيت در مي آورم.لباس مي پوشم.مقنعه ميپوشم و مانتو صندلي را جلوي پنجره مي برم پرده ها را باز مي كنم و جلوي چشم هاي خيره اش مي نشينم....خنده هيزش را مي بينم.سرم را بيرون مي آورم و ميگويم:سير نشدي؟انگار كسي صدايش مي كند چون دستپاچه مي رود.مقنعه را در مي آورم.
مشت محكمي به در...
معلوم هست چه غلطي مي كني؟
بيانيه ها را تندي زير تخت مي گذارم...
هيچي.
جواب غرولندهايش را نمي دهم.عاصي اش كرده ام. مي دانم.

در سه ميزان آخر گير كرده ام.دارم ديوانه مي شوم.دستگاه مورد نظر من خاموش است.براي اين ميزانهاي آخر حضور تو را مي خواهم .دستهاي تو را وقتي دورم حلقه مي شوند.
روز عجيبي است.گوشه اي از آسمان ميبارد.گوشه اي ديگر روشن از شعله هاي خورشيد است.چفدر شبيه من!گوشه اي در من مي بارد.سنگين...تند..بي امان...نفسم را مي برد.گوشه اي ديگر مي درخشد.مي تابد.ميبالد.تب مي كند.گوشه اي ديگر باد مي وزد.تخته پاره اي موج مي خورد.

تقه اي آرام بر در.
چشمها را مي بندم.
افتاب در همه گوشه هايم مي تابد....در را كه باز مي كنم مي دانم سه ميزان را هم ساخته ام....

هیچ نظری موجود نیست: