گذز گاهی صعب است زنده گی ؛تنگابی در تلاطم و در جوش.
ايمان يکی چشم بند است؛ ديواری در برابر بينش.
به خيره مگو که ايمان کوه را به جنبش در می اورد
من کوه بی جان نيستم انسانم من!
سنگ مقدس در اين جهان بسيار است
صيقل خورده به بوسه های لبان خشکيده از عطش.
ايمان به جسم بی جان روح می بخشد ليکن
من جسم بی جان نيستم انسانیزنده ام من.
من نابينايی ادميان را ديده ام
و توفيدن گردباد را بر عرصه ی پيکار
من اسمان را ديده ام
و ادمیا را سرگردان به مهی دودگونه فرو پوشيده
مرا به ایمان ایمان نیست.
اگر اندوهگینت می کند بگو اندوهگینم.
حقیقت را بگو نه لابه کن نه ستایش.
تنها به تو ایمان دارم ای وفاداری به قرن و انسان!
توان تحملت ار هست شکوه مکن.
به پرسش اگر پاسخ می گویی پاسخی در خور بگوی.
در برابر رگبار گلوله اگر می ایست مردانه بایست
که پیام ایمان و وفا جز این نیست!
ایلیا ارنبورگ
برای این روزها که عاصیند و خسته و باردار....؟؟
برای تو که ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر