جنازه گلهای رز در گلدان نقره کار اخرين تصوير اين طرف توری های سيمی پنجره در قرنيه های من است.پشت توری طرح اندام زنی ست.زنی خيس.بازوهای سفيدش را می بينم که جسم سنگينی را بالای سر خود می برد و رگهای ابيه زنده زير پوستش را هم.انحنای سينه هايش از زير بلوز صورتی کمرنگش زيبايند.بسيار زيبا.

خطی پر صدا از نور...تا به خود بيايم انحنا ها شعله ور شده اند.شعله های زرد زرد... سرخ سرخ.تنش حالا ديگر داغ شده.خيلی داغ.مثل وقتی که دستی مردانه سلولهايت را می رقصاند.رقص زن را می بينم و شکفتنش را ميان شعله ها.پيچ و تابش را در گرمای سنگين و سهمگين اتش.فريادها به گوشم اوازند تا فريادی واقعی.

ان طرف پنجره کنار قبر نقره ای گل ها تصوير شانزده ثانيه ای من ايستاده و اين طرف دستهای زن در دستهايم.
گرمند.خيلی گرم.انحنا ها خاکستريند و مچاله.اصلا ديگر انحنا نيستند حجمند!همه چيز اين زن ديگر يک حجم است....بدون تابوت نقره ای

هیچ نظری موجود نیست: