قبل از....به:....
خيلي خري !خيلي!
....
يه چيزي بگو لا مصب !
....
كبريت مي زنه و سيگارشو روشن مي كنه.يه پوك محكم .مثل همه سيگاريايي كه حرصشون ميگيره.مي ره طرف پنجره.بازش مي كنه.وسطاي راه ولش مي كنه.پنجره محكم مي خوره به ديوار.صداش عين پتك تو سرم صدا مي ده.مي دونم حرصش گرفته.مي دونه مي تونم ساعتها بدون گفتن يك كلمه همينطور بهش زل بزنم.راه برم.بشينم.پا شم.و يك كلمه هم حرف نزنم.
پا مي شم.كه من خيلي خرم هان!!نشونت مي دم .ده پونزده تا كتابي رو كه رو هم چيدم با فرزي بلند مي كنم.كمرم تقي صدا مي ده.بي پير چته باز تو .دردات باز شروع شده.درد درد درد مردشورتو ببرن وقتي مياي مگه حالا حالا ها ول ميكني خوار....هوا اونقدر تاريك هست كه روشني سرخ سيگارشو مي بينم.كور خوندي.اين دفه اين تويي كه كم مياري.
بازي راه انداختي؟فك مي كني من مي بازم؟تو كه گفتي اون تو هيچي نداري كه؟گفتي خيالم تخت .از دردسر مردسر خبري نيس كه.
نبود.حالاشم مي گن به خدا هيچي اين تو نيس .اينارو تو خودم مي گم.ببين شقايق!اين بازيا چند تا قانون ساده داره .براي شكست نخوردن نه لزوما پيروزي .فقط واسه اينكه شكست مكست تو كادت نباشه.بذار جولوت حرص بخوره .بذار داد بزنه.جيغ بزنه.صداشو بالا و پايين ببره.مي ترسي؟اشكال نداره فقط مهمه كه نشونش ندي .نذار گوشه لبت بلرزه .نذار بفهمه كه ترسيدي كه وحشت كردي.كتابو اروم فرو مي كنم بين دو تا كتاب كناريش.نمي ره.جا واسش تنگه.فشار مي دم.چرا اين طوري شد؟دكتر گفت كه ديگه چيزي نمونده اون تو كه.گفت همشو برداشته.گفت متاسفه كه من ديگه ....دستم شروع كرده به لرزيدن.اين قدم اول شكست.نترس.نترس.نترس.
كفششو اروم مي كوبه رو زمين.ريتم نداره اما پيدا مي كنه .مثل هميشه از هيچي شروع مي شه بعد ميشه يكي از اون گنده كاراي كلاسيك.هه!انا كارنينا.اينو يه هفته پيش واسش مي خوندم.وقتي كه لخت لخت شديم و رفتيم زير پتو.مثل زري و يوسف.بعد من با خودم گفتم همون موقع نكنه تو كله خرابم مثل يوسف كشته شي؟منم با يه بچه؟بچه!!هه!!
اها ريتم دار شد.نذار احساساتي بشي.نذار اشكات قلپ قلپ بريزه پايين.قوي باش نفله!تو كه اين طوري نبودي قديما.بودم.بودم .بودم.خاكستر سيگارش لوله شده.ميفته.گرد مي شه.تو هوا محو ميشه.كتاب از دستم ميفته.صداش تو سالن مي پيچه.داره مي خنده.ار اون خنده كجا كه من خيلي دوسش دارم.لا مصب.ببين چه عشوه اي مياد.اگه زن مي شدي چي مي شد.با اون چشاي قاطي پاتتيت.با اون دستاي كشيده و هميشه داغت.لعنتي.لعنتي.لعنتي.لعنتي دوست دارم.
به هق هق ميفتم.اشكي در كار نيست.بيشتر خشم.مي ذارم بريزه بيرون.بذار ببينه منم بلدم گريه كنم.رو زانو ها مي شينم.يه پام ميره زير اون يكي.چيزي تو شكمم جا به جا ميشه.يه جنبش بي صدا و دوست داشتني.مياد پشتم مي ايسته.برق كفشاي واكس خوردشو مي بينم.
دكتر گفت كه هيچي نيست.خودش گفت.با يه لحن غم الود يعني انگار واسم خيلي متاسفه يعني دركم مي كنه .مي دوني اين دكترا چه جورين ديگه.گفت نه رحم دارم نه اون دو تا كوفت ديگرو.گفت مجبور شده موقع عمل همه رو بكشه بيرون.گفت همشون الوده بودن.به خدا خودش همه اينا رو گفت.من نمي دونم اين جونور كجاي تنم چسبيده.نمي دونم به كجام وصل شده.نمي فهمم اصلا واقعيه يا فقط من حسش مي كنم.يه چيزي وول مي خوره.يه چيز زنده.جون داره.سرمو مي ذارم رو زانوم.ديگه زور نمي زنم جلوي خودمو بگيرم.
دستاشو ميندازه دور شونه هام.از پشت منو به خودش مي چسبونه.دستاش از انحناي كمرمي گذره ليز مي خوره مياد بالا از روي برجستگي سينه ها رد مي شه طره مو ها رو مي ذاره پشت گوشم سرمو مي چرخونه لباي خيسمو مي بوسه.
زيادي سيمين مي خوني خوشگله!ببين با خودت چيكار مي كني؟خيلي خري! خيليييييييييييييييي!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر