در اين اوضاع نظر داماد خانم جاسمي (سيامك، شوهر سهيلا خانم) هم جالب است. ميگويد از وقتي پدر زنش فوت كرده است اوضاع خانم جاسمي عجيب و غريب شده. سيامك اعتقاد دارد كه مادر زنش تازه متولد شده. حرفهاي امروزي ميزند. لغتهاي جوانهاي كوچه خيابان را تكرار ميكند و تازه شروع كرده است به كلاس زبان؛ آن هم زبان آلماني كه فيل ميخواهد و گرز رستم!
حاج اسماعيل خان (شوهر خانم جاسمي) وقت حياتش در كار آهن فروشي بود. اين كار را از پدرش به ارث برده بود. شبها كه از حجره برميگشت خانم برايش قليان چاق ميكرد با تنباكوي كاشان. اين اواخر يك شب خانم از اين تنباكوهاي ميوهاي جديد بار گذاشته بود. قشقرقي شد كه بيا و ببين. حاج اسماعيل خان لگدهاي خوبي ميزد. گاهي به قليان، گاهي به خانم. اما هيچ وقت دست به روي سهيلا بلند نكرد. خانم جاسمي اعتقاد دارد كه اگر سهيلا پسر بود او هم از لگدهاي حاج اسماعيل خان بيبهره نبود.
فردا خانم جاسمي يك مهماني خودماني برگذار خواهد كرد. چند نفر از همسايههاي خانه قديمشان به همراه دخترانشان را دعوت كرده و قرار است برايشان در مورد گروه "سپايس گرلز" و سبك موسيقيشان صحبت كند. از طرفي هفته ديگر زايمان سهيلا خواهد بود. خانم جاسمي ميگويد "خدا كند شبيه آن خدا بيامرز نشود!" سيامك عذا گرفته است كه ويارهاي هفته آخر سهيلا را چه كند. اين اواخر دائم هوس قليان ميكند.
۹ نظر:
چه تاك بدجنسي شدي تو! خيلي كم مي نويسي...
mamnoonam ke sar zaDd! moafagh bashid!
سلام . وبلاگ قشنگی داری . وقت کردی یه سرم به ما بزن . تازه اگه دلت خواست لینک منا بزار بعد بهم خبر بده تا لینکت کنم .
http://kalaghsyiah.mihanblog.com
خدا به داد آخر عاقبت همه برسه
شما خيلي خوب مي نويسيد .
سلام! خیلی اتفاقی به جای دات نت زدم دات ای آر و خونواده ی شما اومدن بالا. دیدم داستان کوتاه می نویس اومدم این جا. ظاهرا 4 ماهه نمی نویسی. امیدوارم ببینی اینو! خوب می نویسی ولی عالی نه! یه سر بزن به من که روان شناسم و در مورد اون اقوامتون که روان شناس بود و فوت کرده بود تو پاریس بگو!
من همون سعیدم آدرس وبلاگمو وارد نکرده بودم
دلمون گرفت چرا دیگه نمی نویسی..
.هی پسره ی نامرد. نماز روزه قبول. دلم تنگتو کرده
ارسال یک نظر